هــــــــــاتــــــــــف

ساخت وبلاگ
برای تو می نویسم نشسته در آن اتاق دلتنگ تو ام ای شور شیرین اشتیاق در انتظار آمدنت دیده به در دوخته ام ببین آتش فراق تو را چگونه افروخته ام رمیده عشق تو را حکایت بسیار است تو در آغوشی و فاصله بسیار است من عاشق و تویی آن معشوق خیالی ای عشق تویی دلیل این آشفته حالی با اینکه بارها بوسیده ام در گوشه ای تو را هنوز دلتنگ بوسه های نکرده ام چرا ؟ میوه ممنوعه ای و من غریبه ام کنار تو ای عشق آتش از من و سوزاندن ز تو بگو اگر من درگیر تو و تو فارغ از منی چرا تو هر لحظه هــــــــــاتــــــــــف...
ما را در سایت هــــــــــاتــــــــــف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد عباسی hatef1982 بازدید : 50 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:35

دوستت دارم چون دریا چون ابر چون کوه چون اشکی که بی اختیار می چکد از اندوه دوستت دارم چون ماه چون شب چون روز چون آن نگاه گره خورده ی جان افروز دوستت دارم چون شمع چون پروانه چون آتش عشق سوزان یک دیوانه دوستت دارم چون قصه چون رویا چون زخم دلی که نمی شود احیا دوستت دارم چون بوسه چون آغوش چون شور عشقی که نمی شود خاموش دوستت دارم چون آب چون رود چون باد چون نقش چشمی که دیگر نمی رود از یاد من هیچگاه نفهمیدم که چگونه هنوز بعد از این همه سال همچنان زنده ام ،و همچنان هــــــــــاتــــــــــف...
ما را در سایت هــــــــــاتــــــــــف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد عباسی hatef1982 بازدید : 55 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:35

دلتنگ ناگفته ها بودم‌ و تو آمدی به یاد ای خاطره گمشده کودکی و روزهای شاد هر شب مشتاق و تو بی خبر از من شب زده و گمگشته ی یک نظر بودم من هر لحظه کنار تو و شب رسید تا آن روز وداع آخر رسید عشق اول بود و داستان سر شد تصویر نگاه آخرت بر دلم حک شد من ماندم و تو و روزهای تار نفرین به گذشته ی بی اختیار لابلای خاطرات تو هر روز می مردم هرگاه نام تو‌را بر زبان می بردم نی ، نمی دانی چون شدم اینجا دلتنگ و عاشق و خسته و تنها نفرین که لال بودم آن روزها افسوس ولی قضا می هــــــــــاتــــــــــف...
ما را در سایت هــــــــــاتــــــــــف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد عباسی hatef1982 بازدید : 32 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:35

به نام خداوند جان و خرد که بر بندگانش ساخت دنیایی سخت خداوند جان و مال و جهان که مفلوک کرد ما بیچارگان خداوندی که در جهان کم نزاشت ازغم و آه و دل سوخته هیچ زمان خدایا صدایم شنیدی یا که نه منم من این بنده سر به ره من امروز غمگین آمدم از این زمینت به تنگ آمدم نگفتم کفر و نیستم بت پرست بببن خود چه کردی بر این دل هر نفس هرآنچه نخواستم تو دادی مرا هرآنچه خواستم چزاندی مرا مگر من جز عبادت چه کردم تورا که اینسان به این حال کشاندی مرا من این دنیایت را نمی خواهم هــــــــــاتــــــــــف...
ما را در سایت هــــــــــاتــــــــــف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد عباسی hatef1982 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:35